بهنام در حالی  که پشت میز ریاست اداره نشسته بود  بفکر فرو رفت ، منشی اومد و یکسری برگه برای امضاء آورد ،  میان برگه ها یک درخواست مرخصی ساعتی درون شهری هم بود ، بهنام به منشی گفت؛ 

این چیه ؟ مگه خونه ی خاله ست که یه کارمند هر هفته  به مرخصی درون شهری بره؟  

سپس برگه رو پاره کرد و بسمت سطل آشغال نشانه رفت.  پس از خروج منشی از اتاق ، من به شوخی گفتم؛ 

توی هنرستان چمران ، هم نشانه گیری ات عالی بود  یادمه یکبار از انتهای کارگاه مکانیک یه پیچ رو پرت کردی و دقیق خورد توی سره سرپرست کارگاه.  آخرشم چون من فقط  خندیده  بودم خندیده بودم  تمام جریمه و تنبیه به پای من نوشته شد و از کارگاه تا دم درب هنرستان رو جارو زدم. 

بهنام لبخندی به مهر زد گفت؛ یادش بخیر   افسوس.

چرا افسوس ؟         گفت آخه به ارزو هام نرسیدم

تو که جایگاه خوبی داری الان 

آخه از بچگی آرزو داشتم توی و کُرست فروشی نه کار کنم .  

من از لحن جدی وسوز غمی که در آه ه کشیدنش بود ، خنده ام گرفت.


  کاندوم مبهم ، سوال از پیش نماز مسجد  .  

فرزاد که چهل سالگیش رو پشت سر میگزاره میگفت؛     میدونی چرا اون خطکش چوبی شکسته رو توی جعبه.  گاوصندوقم نگهداری میکنم؟ چون سال 1368  وقتی که ده ساله و فرزند کوچک خانواده بودم  یه جعبه کاندوم پیدا میکنم و چون نمیدونستم چیه ، اون رو میبرم و توی پستوی خونه مون پنهان میکنم ، ک خاهرم پیدا میکنه و اونم چون نمیدونسته ک محتویات توی جعبه چیه ، اما شک کرده بوده که چیز غیر مجازی هس که داداش کوچیکش اون؟ پنهان کرده ، پس اونو برمیداره میبره پیش پیش نماز مسجد . 

بعد میفهمه قضیه چیه ، میاد خونه و منو از بس با این خطکش میزنه که خط کش میشکنهق

داستان کوتاه، سرکوچه هشت صبح ، حرکت ، مقصد اون دنیا

داستان کوتاه. مادرقحبه کیست؟ از شهروزبراری صیقلانی

طنز شبهای قبل خواب

  ,، ,رو ,توی ,چون ,چیه ,    ,چیه ، ,پیش نماز ,بود ، ,نماز مسجد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

salemziba salemyarA پیسی رنک اِل مارالی درسی ساخت قالب نان بی هیچ اندیشه ای؛دریا را بنگر... قلمدوش دانشگاه علمی کاربردی واحد امور مالیاتی