شب ها قبل خواب رفتارهای عجیبی از پدر و مادرم سر میزد که یک عمر طول کشید تا کشف کنم  قوس قمر ماه چه تاثیری بروی این اتفاقات داره؟.  چون تغییر رفتارها همیشه  متناسب با روزی که ماه تغییر میکرد .و .

 

 

در منزل ما ، به شکل نامحسوسی رفتارهای پدر در محدوده ی زمانی خاصی تغییر ، و رفتار مادر همچنین در برهه ی هاص دیگری بطوری عجیب تغییر رویه میدهد .

سالها گذشت تا کشف کردم و توانستم ناگفته ها را بشنوم . 

بقول شاملو ، خاموشها گویاترند . گاه از درب و دیوار میبارد سخن، گاه از عمق یک نگاه

و قضیه از این قراره که بطور مثال

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند

 

که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ”

 

مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .

بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .

اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.

گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت .

 

بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت .

بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ،

آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت

و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

 

باباگفت: فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی

 

” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.”

 

سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.

پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ،

لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ،

با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ،

ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.

 

درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ، گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، در همان حال که زوی مبل دراز کشیده بود صدای خور و پوفش بلند شد ، و مادر در فکر فرو رفت **** 

 

و افسوس خورد که شوهرش نفهمیده بود چرا این همه تاخیر و زمان تلف کرده بود ، تا بلکه شوهرش نیز از تماشای تلویزیون خسته شود و در کنار یکدیگر به فرزندانشان شب بخیر گویند.  

افسوس خورد و ملحفه ای را آورد و بروی پدر خانه انداخت ، تصمیم گرفت تا یک هفته از فردا با او لج کند ، و بی اعتنایی ورزد تا انتقام بگیرد 

اما چون شوهرش صبح حقوقش واریز میشد ، با او لج نشد 

 

بیست روز بعد

 

تمام پول ها ته کشیده و ده روز را تا واریز شدن مجدد حقوق باید سپری کنیم، و این روز. هر شب پدر میگوید ؛ من میرم بخوابم ، اما با یک چشم قره ی مادر ، نظرش تغییر و در عوض میرود آشغالها را سرکوچه میگذارد ، میاید بالا و درب را میبندد میگوید؛ شب بخیر من میرم بخوابم ، ولی مادر در حالی که تلویزیون میبیند و یک ابرویش را کمان کرده و بالا داده ، چپکی یک نگاه به سطل زباله میدوزد و چشم قره میرود __ پدر ناچار میرود و سطل زباله را در حیاط میشوید ، و سر و ته میکند تا ابش خالی شود ، بعد نیم ساعت ، باز تکرار میشود. ، پدر میگوید مادر چپکی نگاه و چشم قره میرود. 

پدر. تی دسته بلند را بر میدارد و آشپزخانه را تی میکشد ،  

بعد نیم ساعت ، باز تکرار

پدر. ؛ من میرم بخوابم ، شب بخ خ خ خ

مادر؛ جفت ابرو هایش بالا و نگاهی تلخ و سرش را به مفهوم تاسف تکان میدهد و.

پدر ؛ میرود و رخت چرک ها را درون حمام با دست میشوید

پرسیدم مگه لباسشویی خرابه که داری با دست میشوری؟

پدر گفت؛ نه عزیزم ، اینجوری کم صدا تره و میترسم از صدای لباسشویی اعصاب مادرت خورد بشه ، شما هم کمتر مادرتون رو اذیت کنید .

 

 

والا یک عمره که این روال زندگی ماست

مال شما چطوره؟   

 

 


 

.

داستان کوتاه، سرکوچه هشت صبح ، حرکت ، مقصد اون دنیا

داستان کوتاه. مادرقحبه کیست؟ از شهروزبراری صیقلانی

طنز شبهای قبل خواب

، ,  ,ها ,پدر ,یک ,های ,کرد و ,    ,ها را ,من میرم ,کرد ،

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وکلای عدل آفرینان آرمان دیزل ژنراتور - موتور برق - قیمت دیزل ژنراتور - ۰۲۱۶۶۸۷۸۰۱۶ پایگاه اطلاع رسانی علی همتی مازندرانی باریستا سلامتی و سرگرمی معرفی سایت های معتبر کسب درآمد از اینترنت چگونه ! وبلاگ تخصصی دکتر سید حسن حاتمی نسب دلنوشته های من تقدیم به پسرم آجر سامان یزد